احساساتم

احساساتم

در این وبلاگ من قصد دارم زیبایی های دنیا را به شما نشان دهم
احساساتم

احساساتم

در این وبلاگ من قصد دارم زیبایی های دنیا را به شما نشان دهم

شیوه ی مخ زدن در کشورهای مختلف‎

شیوه ی مخ زدن در کشورهای مختلف‎


فرانسه
پسر: بن ژور مادام!
حقیقتش رو بخواید من از شما خوشم آمده و می خواهم اگر افتخار بدید با هم آشنا شیم !
دختر: با کمال میل موسیو !

ایتالیا
پسر: خانوم من واقعا شما رو از صمیم قلب دوست دارم و بسیار مایلم که بیشتر با شما آشنا شم!
دختر: من هم از شما خوشم اومده و پیشنهاد شمارو با کمال میل می‌پذیرم !

انگلیس
پسر: با عرض سلام خدمت شما خانوم محترم!
خانوم من چند وقت هست که از شما خوشم اومده می می خوام اگه مایل باشید باهم باشیم!
دختر: چرا که نه؟
می‌تونیم در کنار هم باشیم!

ایران
پسر: پیــــــــــــــــــس ...
پیس پیس ...
پـــــــــــــــــــــــی ــــــــــــــــس ...
پیییییییییییییس ...
ســــــــوووووووو ... ســــــــــوووو ...
ســــــــــــس ... ســــــــــــــــــــــــ ـــــــــــس ...
پــــــــِـخخخخخخخخخ ... چِــخـــــــــــــــه ...
هووووووی با تواما!
بیا شماره مو بگیر بزنگ !
دختر: خفه شو!
کثافت عوضی!
مگه خودت خوار و مادر نداری راه افتادی دنبالِ ناموس مردم، بی‌ناموس!
شماره تو می‌گیرم فقط واسه این‌که شرّتو زود کم کنی!
ساعت 10 زنگ می‌زنم


منبع

پسرهای ترشیده ای که دنبال زن می گردند

پسرهای ترشیده ای که دنبال زن می گردند


توصیه های کاربردی،مخصوص پسرهایی که زن گیرشون نمیاد:
(نکته:
این مورد را همه پسر ها بخونند چون شامل همه میشه)

1 _ اولین دختری که به تورتون خورد ازش شماره بگیرید
(ولی چون در این کار استعداد ندارید بهتره دور اینکار را خط قرمز بکشید)

2 _ اگه خواستید دختری را زیر نظر بگیرید
(که بیخود کردی باید زیر چشمی طوری که متوجه شما نشه زیر نظرش بگیری…)

(نکته:چون در این کار هم مثل مورد (?) استعداد ندارید، بهتره عینک بزنید. )

3 _ اگه دختری را دیدید که تنها نشسته سر صحبت را باهاش باز کنید
و به مورد (?) مراجعه کنید.
(نکته: قبلش دورو بر تان را یه نگاهی بندازید چون ممکنه یه دفعه ای یه دست از عقب اون گردن نسبتاَ نحیفتان را بچلاند. )

4 _ به هر دختری که رسیدید سلام کنید و خود را بچه مثبت نشون بدید
ولی مواظب بعضی لنگه کفش ها باشید.

5 _ اگه خواستگاری هر دختری رفتید و جواب رد شنیدید ناامید نشید خواستگاری یکی دیگه برید گرچه بازم جواب رد می شنوید. ( پسر باید پورو باشه )

6 _ اگه یه دختری را خیلی دوست دارید ولی به شما محل نمیده، با یه دختره دیگه بیرون برید طوری که اون شما را ببینه.
(نکته:که در این صورت نه تنها به شما دیگه محل نمی ده،کفش هم نثارتان می کنه. )

7 _ تا می توانید سن ازدواج را ببرید بالا چون دخترها،دختر نارنج و ترنج اند که از آفتاب و سایه می رنجند.
اگر چه ریسکش خیلی بالا است,
ممکن دیگه کسی بهتون دختر نده،
چون ترشی هم تاریخ اِنقضا داره,
تا یه حدی می توان تحملش کرد.

(نکته:در صورت موفّق نشدن در این مورد یه ظرف حتماً آماده کنید. ( حتماً می پرسی برای چی؟ خوب دیگه، برای ترشی. (ادم که این قدر خرفت نمیشه)) )

8 _ این قدر سرِ کوچه و خیابون ها کیشیک نکشید,
که شاید شتر بخت رد بشه و شما بهش التماس کنید که شاید در خونه شما هم بخوابه .

(نکته:ممکنه شتر بخت را با شتر اشتباه بگیرید و اونم بخوابه و دیگه بلند نشه.
که در این صورت (فاتحه مع صلوات))


9 _ اگه دانشجو (یا سرباز) هستید,
از خوردن غذاهای اونجا جداً خود داری کنید چون همون یه ذرّه همت را هم ازتون می گیره.
به جاش موز معجون بخورید!


10 _ اگه قیافه نداری،
اشکال نداره عوضش ماشین داری …

چی؟!!
ماشین نداری…
اشکال نداره عوضش خونه داری…

بازم چی؟!! 
خونه هم نداری…
خوب مشکلی نیست چون کارِ را که داری بعداً هم؛
میشه خونه و ماشین خرید.

وای نگو که کار هم نداری!!! 
ترشی هم که اُفتادی،
پس بهتره بری یه جایی خودت را گمو گور کُنی.


11 _ یه توصیه : اگه قیافه نداری؛
نری… ابروهات را برداری،
صورتت را تیغ بزنی،
یکمی از لوازم آرایشی مامان جونت کش بری،
همین جوری خوبی!
(فقط یکمی سرو وَضعت را درست کن)


12 _ اگه از دوست دختر و هم دانشجویی به جایی نرسیدی چاره ای نداری جزء این که، بری سراغ همون دخترها فامیل…

13 _ اگه از قبل سابقه ات خراب نباشد کارت زیاد هم مشکل نیست، ولی…
شما که تو ? آسمون یه ستاره هم ندارید کارتون خیلی مشکله اما من کُمکتان می کنم :
تنها لطفی که می تونم بکنم اینه که هلتون بدم،
که در این صورت هم ممکنه از چاه در بیاند و بیافتید تو درّه
(خوب عوضش از دست یکی از سیریش ها راحت می شیم)


14 _ اگه از هیچ کدوم از این ها به نتیجه نرسیدی
حتماً مشکل از خودته
بهتره بری پیشه یه روانپزشک
اگه اون گفت مشکلی نداری!!!
آخی…  پس بد شانس هستی،
برو خودت را دخیل کن

به یکی از این امازاده ها شاید حاجت بگیری!
 (دیگه باقیش با خداست و ما هم دیگه دخالت نمی کنیم)
آژانس همسر یابی برای پسر های ترشیده
(100% غیر تضمینی)

زندگی نامه دختران 8 ترمه دانشگاهی

زندگی نامه دختران 8 ترمه دانشگاهی

نویسنده این مطلب از حالا عذر می خواهد از این قشر زیبای جامعه و بیان می کند که تمام مطلب جنبه طنز دارد و هدف از این مطلب لبخند شما نوگلان باغ جوانی است.


ویژگی کلی دخترای دانشجو :

این دختران از آن دسته دخترانی هستند که تا زمان ورود به دانشگاه با واژه ای به اسم پسر غریبه هستند و تنها وسیله نقلیه ای که سوار شده اند اتوبوس می باشد.
ازنظر شگل ظاهر بیشتر شبیه مردان غیرتمند و با خدا هستند !

خصوصیایت دانشجویان دختر :

ترم 1 : اصولا وقتی به آنها بگویید با سه حرف  پ – س – ر  یک کلمه معنی دار بسازید مخ آنها Error می دهد !

چون فکر می کنند تنها دانشجوی این مملکت هستند عمرا کسی را تحویل نمی گیرند ; و تا وقتی که قبل از اسمشان کلمه مهندس یا دکتر را به کار نبرید جوابتان را نمی دهند !


ترم 2 : طولانی ترین مسیری را که طی می کنند مسیر دانشگاه تا خانه می باشد.
به پسران همکلاسی به چشم خواستگار  نگاه می کنند .
تمام کتب ترم اول را می خرند و با دقت جلد می گیرند . سوژه دانشجویان ترم بالایی هستند .
وقتی به آنها سلام می کنید به چشم یک مزاحم خیابانی به شما نگاه می کنند ! (بی جنبن دیگه !!!)
در فاصله بین کلاس ها نان و پنیر دستپخت مادر را میل می کنند تا انرژی بگیرند !


ترم 3 : به معنی واژه پسر پی می برند و با ماهیت آن موجوداتعجیب و غریب آشنا می شوند .
سوژه خنده پیدا می کنند . همه کتاب ها را از کتابخانه می گیرند و متوجه می شوند که تا 4 جلسه می توانند سر کلاس غیبت کنند.
می فهمند که شهر خیلی بزرگ است و غیر از خانه شان جاهای دیگری هم دارد!
تریا دانشگاه تبدیل به پاتوق آنها می شود.
در جواب سلام شما می گویند سلام !


ترم 4 : با واژه BF آشنا می شوند اما راه و رسم تور کردنش را بلد نیستند .
ابرو ها نازک می شود و سبییل ناپدید !
در ساعت های استراحت بین کلاس ها و حتی وسط  کلاس ها به  WC میروند !!!
همیشه در دانشگاه از قسمت های پر پسر عبور می کنند .
شروع می کنند به پرسیدن آدرس از پسرای خوشتیپ دانشگاه !
نکته : ( اگر دیدید که جلوی در آموزشگاه یه دختر ازتون آدرس آموزشگاه رو پرسید, 
پس :

1 _ دختره ترم 4 درس می خونه .
2 _ شما خوشتیپید !
3 _ یالا مخشو بزن چلمن ! )

شروع می کنن به نوشتن جزوه !
هر 2 - 3 شب یکبار به خانه می روند برای حاظری و به خاطر غر زدن مامان بابا .
( خوب پدر مادرن دیگه دلشون تنگ میشه شما به بزرگی خودتون ببخشید ! )
و تعویض لباس و بقیه روز ها خونه دوستشون درس می خونن !
( آره جون خودت . بیچاره پدر مادره خبر نداره خوابگاه دخترا بغل خوابگاه پسراست !!! ) در جواب سلام شما می گویند : سلام چطوری ؟ خوبی ؟


ترم 5 : یکی از این موجودات خوش خط و خال (BF) را بدست می آورند اما چون تازه کار هستند بامبول های زیادی سرشان پیاده می شود !
چون BF دارند دیگه احدی را تحویل نمی گیرند و درست مثل ترم یک می شوند .
( چون این دفعه فکر می کنن فقط خودشونن که BF دارند و آسمان باز شده این پسره افتاده تو بغل اینا = ! آخر بی جنبگی ).
کوتاه ترین مسیری را که طی می کنند مسیر دانشگاه به کافی شاپ و سپس خانه می باشد .
از چهره مردانه گذشته , تنها خاطره ای باقی مانده است !
( اینجاست که می گن مردا مردونگی مرده !!! )
به دلیل افزایش آرایشات روی صورتشون ا ضافه وزن می آورند و برای جبران آن از مقدار مانتوشان گم می کنند !
یک میز اختصاصی برای خودشان و BF شان در تریا دانشگاه رزرو است !
تابلو می شوند .
کارکنان حراست دانشگاه آنها را به اسم کوچک می شناسند .
سند کمیته انظباتی به نامشان می کنند .
در جواب سلام شما ( بعد از 10 دقیقه !) می گویند : اوا سلام , ببخشید , حواسم نبود .
( طرف داره عاشق میشه و حواسش یه جای دیگست ... . خاک بر سرت مگه این پسرا چی دارن که عاشقون شدی !)


ترم 6 : خیلی تابلو می شوند !
عاشق می شوند !!
مشروط می شوند !!!


ترم 7 : به طرز وحشتناکی تابلو می شوند !
در عشق شکست می خورند !!
مشروط می شوند !!!


ترم 8 : دوباره آدم می شوند .
دیگر تابلو نیستند چون جوانان مستعد دیگری جای آنها را می گیرند .
( من لذت می برم میبینم این جونا ! ........)
جای جای دانشگاه برایشان خاطره انگیز است .
مثل بچه آدم این ترم درس می خوانند , فارغ تحصیل می شوند .
در به در به دنبال شوهر می گردند .
به اولین پیشنهاد جواب مثبت می دهند و از چاله به چاه می افتنند !!!

پیام گیر تلفنی خانه شاعران

پیام گیر تلفنی خانه شاعران

پیغام گیر فردوسی


نمی باشم امروز اندر سرای
که رسم ادب را بیارم به جای

به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا بر آید بلند آفتاب



پیغام گیر خیام


این چرخ فلک عمر مرا داد به باد
ممنون توام که کرده ای از من یاد

رفتم سر کوچه ، منزلِ کوزه فروش
آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد



پیغام گیر منوچهری

از شرم به رنگ باده باشد رویم
در خانه نباشم که سلامی گویم

بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت
زان پیش که همچو برف گردد رویم



پیغام گیر مولانا

هر سماع از خانه ام رفتم برون.. رقصان شوم
شوری برانگیزم به پا.. خندان شوم شادان شوم

برگو به من پیغام خود...هم نمره و هم نام خود
فردا تو را پاسخ دهم..جان تو را قربان شوم



پیغام گیر بابا طاهر

تلیفون کرده ای جانم فدایت
الهی مو به قوربون صدایت

چو از صحرا بیایُم نازنینُم
فرستم پاسخی از دل برایت



پیغام گیر حافظ

رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود ، غم مخور
تا مگر بینم رخ جانانه ی خود ، غم مخور

بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بُگذاری پیام
زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود ، غم مخور



پیغام گیر سعدی

از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم

به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک را گر فرصتی دادی به دستم

پیغام گیر نیما


چون صداهایی که می آید
 شباهنگام از جنگل
از شغالی دور
گر شنیدی بوق
بر زبان آر آن سخن هایی که خواهی بشنوم
در فضایی عاری از تزویر
ندایت چون انعکاس صبح آزا کوه
پاسخی گیرد ز من از دره های یوش



پیغام گیر شاملو

بر آبگینه ای از جیوه ء سکوت
 سنگواره ای از دستان آدمیت
آتشی و چرخی که آفرید
تا کلید واژه ای از دور شنوا
در آن با من سخن بگو
که با همان جوابی گویم
تا آنگاه که توانستن سرودی است



پیغام گیر سایه

ای صدا و سخن توست سرآغاز جهان
 دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان

گر مرا فرصت گفتی و شنودی باشد
به حقیقت با تو همراز شوم بی نیاز کتمان



پیغام گیر فروغ


نیستم.. نیستم..اما می آیم.. می آیم ..می آیم

با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار می آیم.. می آیم ..می آیم

و آستانه پر از عشق می شود

و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند

سلامی دوباره خواهم داد


استعفا از آدمیت

استعفا از آدمیت


نوشتم این چنین نامه به الله
فرستادم دوقبضه سوی درگاه
به نام تو که رحمان و رحیمی
خدای قادر و رب کریمی
منم فرزند آدم، پور حوا
سلامت می کنم من از همین جا
همان آدم که او را آفریدی
ولی از خلقتش خیری ندیدی
از اوّل او به راهی بس خطا رفت
به سوی کشتن و جرم و جفا رفت
زتو بخشش از او عصیان گری بود
زتو نرمش از او ویرانگری بود
خدایا از خودم شرمنده هستم
ازاینکه ظاهراً من بنده هستم
نیاوردم به جا من بندگی را
و بالم کرده ام شرمندگی را
ندادم گوش برفرمانت ای دوست
و می دانم که می گویی چه پُررّوست
زبس از آدمیّت گشته ام دور
نکردم اعتنا بر لوح و منشور
لذا با عرض پوزش من از امروز
و با شرمندگی واز سر سوز
شوم مستعفی از شغلی که دادی
و نام آدمی بر آن نهادی
اگر باشد جواب نامه مثبت
و استعفا قبول افتد زسویت
خدایی را در حق ّ این خطا کار
در حق بندی مستعفی زار
به جا آور زروی لطف و یاری
که باشد از صفات ذات باری
به جای دستمزد این همه سال
که بودم بنده ات باری به هر حال
عطا کن خانه ای در کنج جنّت
برای دوری خوب فراغت
بکن هم خانه ام یک حور زیبا
که تا تنها نباشم من در آنجا
چو نامه خوانده شد از سوی یزدان
ندا آمد زسوی حی سبحان
تو ای« جاوید » گر چه پررّو هستی
و دست سنگ پا از پشت بستی
ولی چون برگنُه اقرار کردی
به نادانی خود اصرار کردی
قبول افتاده شد موضوع خانه
چه چیزی را دگر گیری بهانه ی
به عزراییل گفتم تا بیاید
تو را فوراً به این خانه رساند
بلرزیدم زنام مالک موت
چنان گویی که دارم می کنم فوت
پریدم من زخواب خوش به یکبار
نگشتم لاجرم نائل به دیدار
 

دیوانه در تیمارستان

دیوانه در تیمارستان



فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند.

یک روز همین طور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.

هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.

وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.

هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم.

خبر خوب

این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست.

و اما خبر بد…

این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حوله حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.

هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد.

من آویزونش کردم تا خشک بشه… 

حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون ؟