احساساتم

احساساتم

در این وبلاگ من قصد دارم زیبایی های دنیا را به شما نشان دهم
احساساتم

احساساتم

در این وبلاگ من قصد دارم زیبایی های دنیا را به شما نشان دهم

استعفا از آدمیت

استعفا از آدمیت


نوشتم این چنین نامه به الله
فرستادم دوقبضه سوی درگاه
به نام تو که رحمان و رحیمی
خدای قادر و رب کریمی
منم فرزند آدم، پور حوا
سلامت می کنم من از همین جا
همان آدم که او را آفریدی
ولی از خلقتش خیری ندیدی
از اوّل او به راهی بس خطا رفت
به سوی کشتن و جرم و جفا رفت
زتو بخشش از او عصیان گری بود
زتو نرمش از او ویرانگری بود
خدایا از خودم شرمنده هستم
ازاینکه ظاهراً من بنده هستم
نیاوردم به جا من بندگی را
و بالم کرده ام شرمندگی را
ندادم گوش برفرمانت ای دوست
و می دانم که می گویی چه پُررّوست
زبس از آدمیّت گشته ام دور
نکردم اعتنا بر لوح و منشور
لذا با عرض پوزش من از امروز
و با شرمندگی واز سر سوز
شوم مستعفی از شغلی که دادی
و نام آدمی بر آن نهادی
اگر باشد جواب نامه مثبت
و استعفا قبول افتد زسویت
خدایی را در حق ّ این خطا کار
در حق بندی مستعفی زار
به جا آور زروی لطف و یاری
که باشد از صفات ذات باری
به جای دستمزد این همه سال
که بودم بنده ات باری به هر حال
عطا کن خانه ای در کنج جنّت
برای دوری خوب فراغت
بکن هم خانه ام یک حور زیبا
که تا تنها نباشم من در آنجا
چو نامه خوانده شد از سوی یزدان
ندا آمد زسوی حی سبحان
تو ای« جاوید » گر چه پررّو هستی
و دست سنگ پا از پشت بستی
ولی چون برگنُه اقرار کردی
به نادانی خود اصرار کردی
قبول افتاده شد موضوع خانه
چه چیزی را دگر گیری بهانه ی
به عزراییل گفتم تا بیاید
تو را فوراً به این خانه رساند
بلرزیدم زنام مالک موت
چنان گویی که دارم می کنم فوت
پریدم من زخواب خوش به یکبار
نگشتم لاجرم نائل به دیدار
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد