احساساتم

احساساتم

در این وبلاگ من قصد دارم زیبایی های دنیا را به شما نشان دهم
احساساتم

احساساتم

در این وبلاگ من قصد دارم زیبایی های دنیا را به شما نشان دهم

شیخ و مریدان در کوهستان

شیخ و مریدان در کوهستان


آورده اند روزی شیخ و مریدان در کوهستان سفر می کردندی و به ریل قطاری رسیدندی که ریزش کوه آن را بند آورده بودی.
و ناگهان صدای قطاری از دور شنیده شد.
 شیخ فریاد برآورد که جامه ها بدرید و آتش بزنید که این داستان را قبلن بدجوری شنیده ام.
و مریدان و شیخ در حالی که جامه ها را آتش زده و فریاد می زدند ، به سمت قطار حرکت کردندی.
مریدی گفت: یا شیخ !
نباید انگشت مان را در سوراخی فرو ببریم؟
 شیخ گفت: نه!
حیف نان!
آن یک داستان دیگر است.
راننده ی قطار که از دور گروهی را لخت دید که فریاد می زنند، فکر کرد که به دزدان زمینی سومالی برخورد کرده و تخت گاز داد و قطار به سرعت به کوه خوردندی و همه ی سرنشینان جان به جان آفرین مردندی.
شیخ و مریدان ایستادند
شیخ رو به مریدان گفت: قاعدتن نباید این طور می شد!
سپس رو به پخمه کردی و گفت: تو چرا لباست را در نیاوردی و آتش نزدی؟
پخمه گفت: آخر الان سر ظهر است!
گفتم شاید همین طوری هم ما را ببینند و نیازی نباشد

راننده تاکسی

راننده تاکسی


مسافر تاکسی آهسته روی شونه‌ی راننده زد چون می‌خواست ازش یه سوال بپرسه…

 راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد…
نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس…
از جدول کنار خیابون رفت بالا…
نزدیک بود که چپ کنه…
اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد…
 برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد…
 سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: هی مرد!
دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن…
 من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!
 مسافر عذرخواهی کرد و گفت: من نمی‌دونستم که یه ضربه‌ی کوچولو آن قدر تو رو می‌ترسونه
 راننده جواب داد: واقعآ تقصیر تو نیست…
امروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده‌ی تاکسی دارم کار می‌کنم…
 آخه من 25 سال راننده‌ی ماشین جنازه کش بودم…!

منبع

تست هوش اقای باهوش

تست هوش  اقای باهوش


چرا روی آدرس اینترنت به جای یک دبیلیو، سه تا دبیلیو می‌گذارند؟
چون کار از محکم‌کاری عیب نمی‌کنه

برای قطع جریان برق چه باید کرد؟
باید قبض آن را پرداخت نکرد

آخرین دندانی که در دهان دیده می‌شود چه نام دارد؟
دندان مصنوعی

چطور می‌شود چهارنفر زیر یک چتر به‌ایستند و خیس نشوند؟
وقتی هوا آفتابی باشد این کار را انجام دهند

چرا لک‌لک موقع خواب یک پایش را بالا می‌گیرد؟
چون اگر هر دو را بالا بگیرد، می‌افتد

چرا دو دوتا می‌شود پنج تا؟
چون علم پیشرفت کرده

اختراعی که برای جبران اشتباهات بشر درست شده چیست؟
طلاق

چه طوری زیر دریایی رو غرق می‌کنن؟
یه غواص میره در می‌زنه

خط وسط قرص برای چیه؟
برای اینکه اگه با آب نرفت پایین با پیچ‌گوشتی بره

اگه یه نقطه آبی روی دیوار دیدید که حرکت می‌کند چیست؟
مورچه‌ای است که شلوار لی پوشید


منبع

قضاوت سریع

قضاوت سریع‎


جایی که زنها باید به شوهرانشون اعتماد کنند

زنه دیر وقت به خونه رسید آهسته کلید رو انداخت و درو باز کرد و یکسر به اتاق خواب سر زد!
ناگهان بجای یک جفت پا دو جفت پا داخل رختخواب دید
بلافاصله رفت و چوب گلف شوهرش رو برداشت و تا جایی که می خوردند آن دو را با چوب گلف زد و خونین و مالی کرد.
بعد با حرص بطرف آشپزخانه رفت تا ابی بخورد با کمال تعجب شوهرش را دید که در آشپزخانه نشسته است.
شوهرش گفت سلام عزیزم!
پدر و مادرت سر شب از شهرشون به دیدن ما اومده بودند چون خسته بودند به آنها اجازه دادم تو رختخواب ما استراحت کنند
راستی بهشون سلام کردی؟


منبع

داستان کشاورز و زن غرغرو

داستان کشاورز و زن غرغرو



مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت می کرد.
تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم میزد.

یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را  به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد.
بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد.
ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی به پشت سر زن و در دم کشته شد.
در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد.
هر وقت…

یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک میشد، مرد گوش می داد و بنشانه تصدیق سر خود را بالا و پایین می کرد،  اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک میشد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را بنشانه مخالفت تکان میداد.

پس از مراسم تدفین، کشیش از کشاورز قضیه را پرسید.

کشاورز گفت:خوب، این زنان می آمدند چیز خوبی  در مورد همسر من می گفتند، که چقدر خوب بود، یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود، بنابراین من هم تصدیق می کردم.

کشیش پرسید، پس مردها چه می گفتند؟

کشاورز گفت:آنها می خواستند بدانند که آیا قاطر را حاضرم بفروشم یا نه؟


بیچاره دخترا.....

بیچاره دختر ؟؟؟؟

اگه خوشگل باشن می گن عجب جیگریه!
اگه زشت باشن می گن کی اینو می گیره!

اگه تپل باشن می گن چه گوشتیه!
اگه لاغر باشن می گن چه مردنیه!

اگه مودبانه حرف بزنن می گن چه لفظ قلم حرف می زنه!
اگه رک و راست باشن می گن چه بی حیاست!

اگه یه خورده فکر کنن می گن چقدر ناز می کنه!
اگه سری جواب بدن می گن منتظر بود!

اگه تند راه برن می گن داره می ره سر قرار!
اگه آروم راه برن می گن اومده بیرون دور بزنه ول بگرده!

اگه با تلفن کارتی حرف بزنن می گن با دوست پسرشه!

اگه خواستگار رو رد کنه می گن یکی رو زیر سر داره!
اگه حرف شوهرو پیش بکشه می گن سر و گوشش می جنبه !

اگه به خودش برسه می گن دلش شوهر می خواد می خواد جلب توجه کنه ! اگه…………

چکار کنه بمیره خوبه؟