احساساتم

در این وبلاگ من قصد دارم زیبایی های دنیا را به شما نشان دهم

احساساتم

در این وبلاگ من قصد دارم زیبایی های دنیا را به شما نشان دهم

خطای دید 02


به تصویر زیر به دقت نگاه کنید



اگر تا بحال سردرد نگرفته باشید!

حتماً دایره هایی وابسته به هم و دوار را مشاهده کردید.


این که شما دایره ها را به هم مرتبط دیده اید، خطای دید شماست و این تصویر از چند دایره های تو در تو و کاملاً جدا تشکیل شده است که تصویر زیر به درک این مساله کمکتان می کند.





این دایره ها ثابت هستند ولی متحرک به نظر می رسند






منبع

داستان خواروار فروش و خدا

خواربار فروش و خدا



زنی با لباس های کهنه و مندرس و نگاهی مضلوم وارد خواربار فروشی محله شد

و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواربار به او بدهد.

به نرمی گفت که شوهرش بیمار است و نمی تواند کار کند و شش بچه اش بی غذا مانده اند.

مغازه دار با بی اعتنایی محلش نگذاشت و با حالت بدی خواست او را بیرون کند

زن نیازمند در حالی که اصرار می کرد گفت : آقا شما را به خدا به محض این که بتوانم پولتان را می آورم

مغازه دار گفت : نسیه ممنوع.

مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود و گفتگوی آن دو را می شنید به مغازه دار گفت : ببین خانم چه می خواهد خرید این خانم با من. خواربارفروش با اکراه گفت : لازم نیست خودم می دهم.

فهرست خریدت کو؟

زن گفت : اینجاست.

مغازه دار از روی تمسخر گفت : فهرست را بگذار روی ترازو به اندازه وزنش هر چه خواستی ببر.

زن لحظه ای مکث کرد و با خجالت از کیفش تکه کاغذی در آورد و چیزی رویش نوشت و آن را روی کفه ی ترازو گذاشت.

همه با تعجب دیدند که کفه ترازو پایین رفت.

خواربار فروش باورش نشد.

مشتری از سر رضایت خندید و مغازه دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفه ترازو کرد کفه ترازو برابر نشد آن قدر چیز گذاشت تا کفه ها برابر شدند. در این وقت خواربار فروش با تعجب و دلخوری تکه کاغذ را برداشت تا ببیند که روی آن چه نوشته شده است.

روی کاغذ ، فهرست خرید نبود دعای زن بود که نوشته بود : ای خدای عزیزم تو از نیاز من با خبری خودت آن را برآورده کن.

مغازه دار با بهت جنس ها را به زن داد و همان جا ساکت و متحیر خشکش زد.

زن خداحافظی کرد و رفت و با خود می اندیشید که فقط اوست که می داند وزن دعای پاک و خالص چقدر است.


بهای این مطلب یک صلوات بر محمد و آل محمد است


منبع

خطای دید 01

بهترین خطای دید 2012: ستاره دریایی چرخان


دانش‌های بنیادی " همیشه آن‌چه می‌بینیم، ‌همانی نیست که واقعا اتفاق می‌افتد."


مسابقه خطاهای بصری که هر سال برگزار می‌شود، با معرفی بهترین خطاهایی که توسط محققین به تصویر کشیده شده‌اند، این واقعیت را به ما یادآوری می‌کند.

اگر به لبه‌های تصویر نگاه کنید یا چشمتان را روی آن بچرخانید، به احتمال زیاد شما هم می‌توانید حرکت این ستاره دریایی را ببینید.
 البته، ‌این تصویر ثابت است و هیچ حرکتی هم در آن اتفاق نمی‌افتد.

 مانند همه خطاهای بصری،‌ این که می‌بینید ستاره دریایی درون این تصویر می‌چرخد، خطایی است که مغز شما در پردازش اطلاعات بصری مرتکب آن می‌شود.

در واقع مغزتان فریب می‌خورد و گزارش می‌کند چیزی را دیده، که اصلا اتفاق نیفتاده است.


این تصویر که یکی از برندگان مسابقه خطاهای بصری سال 2012 است، از پدیده پیرامون شناور استفاده می‌کند که باعث می‌شود در جایی که حرکت وجود ندارد، مغز ما حرکت ببیند.
کنتراست متفاوت بین رنگ‌ها، کلید این پدیده در مورد این تصویر است که باعث می‌شود خیال کنیم ستاره دریایی و زمینه‌اش در جهت مخالف هم می‌چرخند.
این تصویر توسط کایا نوآ، که در واقع نام مستعار نقاش حیات‌وحش، جو هاتمن است، خلق شده است.

مسابقه خطاهای بصری هر ساله توسط جامعه هم بستگی عصبی و با هدف عمومی‌سازی تلاش‌های محققین در زمینه خطاهای بصری برگزار می‌شود.


داستان کشاورزی که هر سال جایزه بهترین کشاورز سال را می برد!

خوبی به دیگران یعنی خوبی به خود



یکی از کشاورزان منطقه ای، همیشه در مسابقه‌ها، جایزه بهترین غله را به ‌دست می‌آورد و به ‌عنوان کشاورز نمونه شناخته شده بود.

رقبا و همکارانش، علاقه‌مند شدند راز موفقیتش را بدانند.

به همین دلیل، او را زیر نظر گرفتند و مراقب کارهایش بودند.

پس از مدتی جستجو، سرانجام با نکته‌ عجیب و جالبی روبرو شدند.
این کشاورز پس از هر نوبت کِشت، بهترین بذرهایش را به همسایگانش می‌داد و آنان را از این نظر تأمین می‌کرد.
بنابراین، همسایگان او می‌بایست برنده‌ مسابقه‌ها می‌شدند نه خود او!

کنجکاویشان بیش‌تر شد و کوشش علاقه‌مندان به کشف این موضوع که با تعجب و تحیر نیز آمیخته شده بود، به جایی نرسید.
سرانجام، تصمیم گرفتند ماجرا را از خود او بپرسند و پرده از این راز عجیب بردارند.

کشاورز هوشیار و دانا، در پاسخ به پرسش همکارانش گفت: «چون جریان باد، ذرات بارورکننده غلات را از یک مزرعه به مزرعه‌ دیگر می‌برد، من بهترین بذرهایم را به همسایگان می‌دادم تا باد، ذرات بارورکننده نامرغوب را از مزرعه‌های آنان به زمین من نیاورد و کیفیت محصول‌های مرا خراب نکند!»

همین تشخیص درست و صحیح کشاورز، توفیق کامیابی در مسابقه‌های بهترین غله را برایش به ارمغان می‌آورد.


“گاهی اوقات لازم است با کمک به رقبا و ارتقاء کیفیت و سطح آنها، کاری کنیم که از تأثیرات منفی آنها در امان باشیم"

منبع

خطای دید 00

اگر توانستید تشخیص بدهید این فیل چند پا دارد؟

 
در تصویر زیر چند اسب می بینید؟

 
به نظر شما چند حیوان در تصویر زیر وجود دارد؟

 
به نظر شما این خانه در رودخانه است یا در خشکی؟

 
به نظر شما این خانه است یا جنگل؟

 

بهشت و جهنم

بهشت و جهنم

  

روزی یک مرد با خداوند مکالمه ای داشت :
 'خداوندا!
 دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟
 '، خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت!
 درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند!
 به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.

    مرد با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد.
 خداوند گفت: 'تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است'
آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خندیدند،.
مرد گفت: 'خداوندا نمی فهمم؟!'
 خداوند پاسخ داد: 'ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد، می بینی؟
اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!'

نتیجه اخلاقی :

    هنگامی که موسی فوت می کرد، به شما می اندیشید،
هنگامی که عیسی مصلوب می شد، به شما فکر می کرد،
هنگامی که محمد وفات می یافت نیز به شما می اندیشید،
گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند،
این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند

که یکدیگر را دوست داشته باشید،
که به هم نوع خود مهربانی نمایید،
که همسایه خود را دوست بدارید

منبع